یه مدت نبودم،
میخوام برگردم، ولی به یه دلیل بسیــــــــــــــــــــــار خوب باید کل محتویات وبلاگو عوض کنم!!!!
یه وبلاگ جدید میسازم آدرسشو میذارم. دوست داشتین، وقت داشتین سر بزنین..
هر شب بشقاب هایی را می شورم
که در آن ها غذا نخورده ای. .
دو لیوان چای می ریزم و می نشینم روبروی جای خالی تو. .
نمیدونم چرا این پست اینجوری شد!!!!
هیچ کس منظورمو نفهمید و همه هم به خاطر "هیچ" سرزنشم می کردند!
مجبورم که تغییرش بدم!
: From now to the end of my life's story,its me
"Alone Girl"
اولین روز بارونی رو یادته؟؟؟
یادته کجا بودیم و داشتیم کجا میرفتیم؟
چی میشد اگه میذاشتی به آرزوم برسم؟!
. .بدجوری داغونم کردی، اینو تا ابد یادت باشه. .
دستم
به تو که نمی رسد
فقط حریف واژه ها می شوم !
گاهی
هوس می کنم
. .تمام کاغذهای سفید روی میز را از نام تو پرکنم . .تنگاتنگ هم،
بی هیچ فاصله ای!!
از بس که خالی ام از تو . .
از بس که تو را کم دارم . .
من تو پست قبلی نه قبلیش یه چیزی نوشتم که به معنای دقیق کلمه باید بگم:
"غلط کردم"
مگه میشه اون نباشه من نمیرم؟؟؟
مگه میشه نباشه و به زندگی ادامه بدم؟!
اون تمام زندگی منه چرا اینطوری کرد؟؟؟
مگه میشه اون نباشه من بدون دستاش. .؟؟
شیشه ای میشکند. .
یک نفر میپرسد چرا شیشه شکست؟
یک نفر میگوید شاید این رفع بلاست
دیگری میگوید شیشه را باد شکست
دیگری میگوید به خاطر جنس نازک شیشه است
دل من سخت شکست . .
چرا کسی چیزی نمیگوید؟
چرا کسی صدای شکستنم را نمیشنود ؟
امروز به یه نتیجه ی خیلی مهم رسیدم. .!!
زندگی کوتاه تر از این حرفاست که بخوایم همش از تنهایی حرف بزنیم و همش غر بزنیم و همش ناراحتی و غصه و. .
خلاصه اینکه از این به بعد می خوام زندگی کنم. .
عشق من، بدون که تا ابد عاشقتم
و برای اینکه یه روز به هم برسیم و تا ابد با هم باشیم همیشه دعا میکنم. .
به چشمان تو مینویسم حکایت بی انتهای عشق را
تا بدانی عشق و محبت را در چشمان تو آموختم وبا تو آغاز کردم . .
وبه پاکی چشمانت قسم که تا ابد عاشقانه دوستت دارم. .
تولدت مبارک عشقم
میدونی چیه؟! امسال بهترین کادو رو بهت میدم. . یه زنگ بزن، یه خبر خوب میشنوی. .اگه کسی تا صبح نیاد تو اتاقم خبر مرگمو میشنوی. .
(نیستی، بدجوری رفتی، اما تا ابد عاشقتم. .)
گاهی چقدر دلم خنده می خواهد. .
گاهی چقدر کم می آورم دستانت را
و نگاهت را که به من می گوید . .
دلتنگ من است
گاهی چقدر کم می آورم صدای پایت را
بر سنگفرش دلی که از آن توست
گاهی چقدر دلم خنده می خواهد
نه هر خنده ای
خنده ای در جواب خنده های شکفته بر لبت
گاهی چقدر دلم برای تو تنگ است
گاهی که تنهایم و دلم تورا می خواهد. .
من از این زندگی متنفرم. .
هیچکس اون چیزی که باید باشه نیست. . همه ی دنیا پرشده از خیانت و بدیختی. .
خدایا ببین! از این زندگی متنفرم
حالا که دیگر دستم به آغوشت نمی رسد
و بوسیدنت موکول شده
به تمامی روزهای نیامده. .
حالا که هر چه دریا و اقیانوس را
از نقشه جهان پاک کردی
مبادا غرق شوم در رویایت
باید اسمم را
در کتاب گینس ثبت کنم
تا همه بدانند
ـ زنی
با سنگین ترین بار دلتنگی
روی شانه هایش ـ
تو را دوست می داشت
می بینی
عشق همیشه
جاودانگی میاورد
خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی. . خیانت
میتواند دروغ دوست داشتن باشد!
خیانت تنها این نیست که دستت را
در خفا در دست دیگری بگذاری. . خیانت میتواند جاری کردن اشک
بر دیدگان من باشد
یادمون باشه که هیچ کس رو امیدوار نکنیم
بعد یک دفعه رهاش کنیم
چون خورد میشه
می شکنه
و آهسته می میره
یادمون باشه قولی رو که به کسی میدیم عملی کنیم
یادمون باشه هیچ وقت کسی رو بیشتر از چند روز چشم انتظار گذاشتیم
نذاریم!
چون ممکنه زیاد نتونه طاقت بیاره و. .بمیره! !
ناراحت نباش و برو . .
ضربه ات کاری بود. .
دل من سخت شکست. .
و چه زشت به من و سادگی ام خندیدی. .
به من و عشق پاک که پر از یاد تو بود . .
و به این قلب یتیم که خیالم میگفت:
تا ابد مال تو بود. .
تو برو تا راحت تر
تکه های دل خود را آرام
سر هم بند بزنم . .
من تبعید شده ام،
به جایی دور
اینجا نامش فراموشی است،
و شنیده ام می گویندجرمم عاشقی است!
دلشوره مرا نداشته باش!
اینجا هم اتاقیم حسرت توست،
رنج می خورم،
اشک می نوشم،
نگران نباش
من خوب می دانم با حسرتت چگونه تا کنم !
فقط برایم بنویس
هنوز هم لبخند می زنی؟
همیشه وقتی دلم واسش تنگ میشد فقط بلد بودم برم سراغ گوشیم و . .
الانم فقط یه کار بلدم! اونم اینه که بیام تو اتاقم و تا جایی که میتونم گریه کنم. .
گفته بودی یا تو یا هیچکس. .
ولی من ساده! انگار فراموش کرده بودم که این روزها هیچکس هم برای خودش کسیست
کسی حتی مهمتر از من. .
آرزوی قشنگی است
داشتن ردپای تو کنار ردپای من. .
بر دشت سپید پوشیده از برف. .
اما هنوز نه برف آمده نه تو. .
حوصله ات که سر میرود،با دلم بازی نکن!
من در بی حوصلگی هایم با تو زندگی کرده ام. .
و این است آرزوی من:
یه اتاقی باشه گرمه گرم. . روشنه روشن. .
تو باشی منم باشم. .
تو منو بغلم کنی که نترسم. .که سردم نشه..که نلرزم. .
منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم. .
بهت می گم چشماتو می بندی؟
بهت می گم برام قصه می گی ؟ تو گوشم؟
یه عالمه قصه طولانی و بلند که هیچ وقت تموم نمی شن. .
می خوام رگ بزنم..رگ خودمو. .مچ دست چپمو. .یه حرکت سریع. .
ولی تو که نمی دونی می خوام رگمو بزنم ..تو چشماتو بستی . . نمیدونی
خون فواره می زنه. . رو سنگای سفید. . نمی بینی که دستم می سوزه
من شلوارک پامه. . دستمو می ذارم رو زانوم. . خون میاد از دستم میریزه
حیف که چشمات بسته است و نمی تونی ببینی. .
می بینی نا منظم نفس می کشم. . تو دلت میگی آخی دوباره نفسش گرفت.
می بینی دیگه نفس نمی کشم. .
می دونی ؟ من می ترسیدم خودمو بکشم از سرد شدن . . از تنهایی مردن. .
مردن خوب بود ارومه اروم. .
خوشگل شدیاااا. .
گریه نکن دیگه خب؟ دلم می شکنه. .
چه خوش خیال بودم . . که همیشه فکر می کردم در قلب تو محکومم به حبس ابد!! . .
به یکباره جا خوردم . .
وقتی زندان بان برسرم فریاد زد " هی. . تو . . آزادی! . . "
. . و صدای گامهای غریبه ای که به سلول من می آمد. .
♥ تا حالا به کفشات نگاه کردی؟
دو تا عاشق ، دوتا همراه ، که بی هم میمیرن ، با هم خاکی میشن ، بدون هم زیر بارون نمیرن .
کاش آدما هم از کفشاشون یاد بگیرن ، تا آخر کنار هم بمونن و با هم
کهنه بشن
خدایا ؛
کسی را که قسمت کس دیگریست، سر راهمان قرار نده !
تا شبهای دلتنگیش برای ما باشد،
و روزهای خوشش برای دیگری . .!!!
گاه می اندیشم
خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟
آن زمان که خبر مرگ مرا
از کسی میشنوی..روی تو را
کاشکی می دیدم.
شانه بالا زدنت را
- بی قید
. تکان دادن دستت که
- مهم نیست زیاد-
و تکان دادن سر را که. .
عجیب! عاقبت مرد؟
-افسوس!
-کاشکی می دیدم!
من به خود می گویم:
((چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد؟ ))
خوابیده بودم
کابوس می دیدم
از خواب بلند شدم تا به آغوشت پناه ببرم. .
افسوس . .
یادم رفته بود که از نبودت به خواب پناه برده بودم. .
دو نفر که همدیگر را خیلی دوست داشتند و یک لحظه نمی توانستند از هم جدا باشند، با خواندن یک جمله معـــروف از هــم جـــدا می شــوند تا یکدیگر را امتحان کنند و هــر کــدام در انتظار دیگــری همدیگر را نمی بینند.
چون هر دو به صورت اتفاقی به جمله معروف ویلیام شکسپیر بر می خورند:
« عشقت را رها کن، اگر خودش برگشت، مال تو است و اگر برنگشت از قبل هم مال تو نبوده» آنها هر کدام منتظر بودند تا دیگری شرط عشق را به جا بیاورد
تا چشم کار می کند نیستی
این غم انگیزترین چیزیست که میشد دید
کاش کور بودم
چشمانم را بی حضورت نمی خواهم
دلتنگی نبودنت را به رخ لحظه هایم میکشند
از نبودنت و بودنم بیزارم. .
من سکوتم حرف است
حرفهایم حرف است
خنده هایم حرف است
کاش می دانستی می توانم همه را پیش تو تفسیر کنم
کاش میدانستی
کاش می فهمیدی
کاش و صد کاش نمیترسیدی
که مبادا که دلت پیش دلم گیر کند
کاش می دانستی چه غریبانه به دنبال دلم خواهی گشت
در زمانی که برای دردت سینه دلسوزی نیست
تازه خواهی فهمید
مثل من هرگز نیست. .
دلتنگی هایم
با صدای تپش های
قلب تو
پایان می یابند
من
خودم را
لحظاتم را
با صدای تو
کوک کرده ام
بیا،
تا کوکم تمام نشده بیا. .!
خسته ام ازاین همه تنهایی
خسته ام از این زندگی پر ازتنهایی
چرا هیچکس حرف منو نمیفهمه؟
چرا تو هیچ وقت نخواستی حرف قلبمو بفهمی؟ چرا نخواستی بدونی اگه حتی یک ثانیه طاقت دوریتو نداشتم به خاطر عشق و قلب و دل تنگم بود؟
منکه جز عشق ازت هیچی نخواستم
چرا هیچکس جوابی برای این سوالم نداره؟
یکی به من بگه من واسه چی زنده ام آخه؟
تا دیدار بعد
چند هفته عاشقی باید . . ؟
خداحافظی که می کنیم
برایم انگار آخرین دیدار بوده است
تا بار دیگر که ببینمت
به اندازه سفید شدن موهایم
زمان خواهد گذشت !